محمد آریانمحمد آریان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نفس مامان و بابا

عکسهای پسری

موهامو فشن کردم خوشگل شدم.!!!   چه آروم تو بغل مامان خوابیدی...  قربونت برم مامانی میخوای قایم موشک بازی کنی!؟  خوابیدن تو بغل بابا چقدر حال میده....  چرا مامان دستکشامو تا به تا دستم کرده  چقدر خوابم میاد.....   ...
19 مهر 1391

چهل روزگی پسملی

گل پسر مامان به همین زودی چهل روزه شدی دیروز بردیمت حموم چله از حموم هم که اومدی حسابی خوابیدی. کم کم شیرین کاریهات داره شروع میشه البته ده روزی میشه که میخندی وقتی باهات بازی میکنیم و حرف میزنیم دقیق گوش میدی و عکس العمل نشون میدی و با زبون خودت باهامون حرف میزنی چقدر شیرین و دوست داشتنی هستی نازنینم. پریروز برای اولین بار با هم رفتیم رستوران مهمون خاله فریده (دختر خاله مامان) باغ پردیس مهمونمون کردن جای خیلی قشنگی بود... شما هم پسر خوبی بودی و گریه نکردی تا بیشتر بهمون خوش بگذره قربون پسر خوبم بشم اینم عکس چهل روزگیت     ...
19 مهر 1391

یک ماهگی پسر نازم

پسرم به همین زودی یکماهه شدی اینگار همین دیروز بود که از شکم مامان اومدی بیرون و صدای گریه ات رو شنیدم .   چقدر شیرین بود ......                            و چقدر زود گذشت.....   تولد یک ماهگیت مبارک پسر عزیزم   اینم عکس یک ماهگی پسر کوچولو     ...
9 مهر 1391

خاطره زایمان

روز 9 شهریور پایان 9 ماه انتظار من بود و من به دیدن شما پسر کوچولوم نزدیک و نزدیکتر میشدم دل تو دلم نبود هم یه کوچولو دلشوره داشتم هم خیلی خوشحال بودم که میتونم گل پسرم رو ببینم و در آغوش بگیرم.قرار شد ساعت 6 صبح بیمارستان باشم برای همین مامان جون و خاله سهیلا از شب قبل اومدن خونه ما تا صبح راحت تر بریم بیمارستان اون شب نتونستم زیاد بخوابم همش به فردا فکر میکردم و اینکه تا چند ساعت دیگه انتظارم به پایان میرسه. صبح راهی بیمارستان شدیم خیلی خلوت بود باید میرفتیم طبقه اول برای تشکیل پرونده فقط به بابا اجازه میدادن با من بیاد و مامان جون و خاله سهیلا باید پایین منتظر می موندن. رفتیم بالا و من رفتم تو اتاقی که پرونده تشکیل میدادن و بابا پشت...
3 مهر 1391
1